ظهور برندها برای شرکت های تولید کننده ملی، از ۱۸۶۰ تا ۱۹۱۴

پس از پایان چنگ های داخلی در امریکا، گروهی از عوامل دست به دست هم دادن تا برند کالاهای تولید شده در داخل امریکا را به رشد برسانند و سودآوری آنها را تضمین کنند. این عوامل تاثیر گذار عبارت بودند از:

  • پیشرفت های به عمل آمده در حوزه ی حمل و نقل (نظیر خطوط راه آهن) و ارتباطات (نظیر تلفن و تلگراف ) توزیع کالاها را در سطوح منطقه ای و ملی تسهیل کرد.
  • پیشرفت ها در زمینه ی فرآیندهای تولید، به تولید کالاها در حجم انبوه و با کیفیت برتر و قیمت های پایین تر منجر شد.
  • پیشرفت در زمینه ی بسته بندی، موجب رواج بسته بندی های کوچک (برخلاف فروش فله ای) شد تا به این ترتیب هر تولیدکننده بتواند به راحتی با درج علامت تجاری خود به مصرف کننده نهایی نزدیک تر شود و رشد یابد.
  • تحولات تدریجی در قوانین ثبت علائم تجاری امریکا در سال ۱۸۷۹، دهه ی ۱۸۸۰ و همچنین سال ۱۹۰۶ موجب آن شد که هویت برند ساده تر شود.
  • تبلیغات به تدریج به عنوان یکی از گزینه های معتبر و ارزشمند برای معرفی کالاها مطرح شد و روزنامه ها و مجله ها در جستجوی راه هایی برآمدند تا در آمدهای تبلیغاتی خود را افزایش دهند.
  • موسسات خرده فروشی نظیر فروشگاه های زنجیره ای و سوپر مارکت ها یا شرکت های پذیرش سفارش فروش کالا از طریق پست، هرکدام به عنوان واسطه هایی مصرف کننده ی نهایی را به خرید بیش تر ترغیب می کردند.
  • به دلیل اتخاذ سیاست های آزادی گرایانه در زمینه مهاجرت به امریکا، جمعیت این کشور روند سعودی شدیدی یافت.
  • افزایش روند صنعتی شدن و شهرنشینی در جامعه امریکا سطح استاندارد زندگی و آمال و آرزوهای مردم را افزایش داد، اگرچه سطح کیفیت بسیاری از کالاها همچون گذشته متغییر باقی ماند.
  • با کاهش نرخ بی سوادی در امریکا از بیست در صد در سال ۱۸۷۰ به ده درصد در سال۱۹۰۰ سطح تحصیلات و دانسته های مردم افزایش یافت. (کوین کلر۲۰۰۸)

تمامی این عوامل، توسعه ی کالاهای مصرفی با کیفیت مناسب و رو به رشدی را که بتواند با بهره مندی از فعالیت های تبلیغاتی در سطح بازارهای انبوه به فروش برسد، تسهیل کرد. در چنین شرایط مناسب و مطلوبی برای برند سازی، تولیدکنندگان انبوه با بهره مندی از برندهای قدرتمند توانستند به سادگی جایگزین تولیدکنندگان کوچک، محلی و بی نام و نشان شوند. این تغییر به تدریج استفاده از علائم تجاری و برندها را افزایش داد. به عنوان مثال، protector&gamble در شهر Cincinnati به تولید شمع اقدام می کرد و آن ها را به سادگی به شهرهایی در حاشیه رودهای ohio و Mississippi عرضه می کرد. با وجود بعد مسافت، محصولات این شرکت به دلیل برخورداری از علامت تجاری و برند آشنا ساده تر از شمع های تولید شده در همان منطقه به فروش می رفتند. در سال ۱۸۵۱ به تدریج P&G با استفاده از نشان ستاره، شمع های خود را از سایر تولیدکنندگان متمایز ساخت. این شرکت به زودی دریافت که خریدارانش در این مناطق، علامت ستاره را روی شمع ها، نشانه کیفیت می دانند و در صورت عدم وجود این علامت روی شمع ها، فروشندگان از تحویل آن اجتناب می کنند. در نتیجه، این شرکت به تدریج به استفاده از نشان ستاره روی تمامی بسته بندی ها روی آورد و شمع های تولیدی خود را با برند ((Star))  به بازار معرفی کرد. این نقطه اغاز موفقیت یکی از برندهای P&G بود. (کوین کلر۲۰۰۸)
توسعه و مدیریت این برندها در آن زمان نیز تحت تاثیر صاحبان این شرکت ها و مدیران ارشد آن ها بود. به عنوان مثال، اولین مدیرعامل شرکت National Biscuit بیش تر زمان خود را صرف معرفی بیسکویت های تولیدی این شرکت با نام Uneeda Biscuit در سال ۱۹۹۸ کرد. این برند اولین برند بیسکوییت در امریکا به شمار می آمد. یکی از تصمیمات اولیه این شرکت، طراحی نمادی تصویری از این برند بود. به همین دلیل، Uneeda Biscuit با ترسیم چهره ی یک پسر بچه روی بسته بندی ها و به کارگیری این طرح در فعالیت های معرفی آن به بازار، خود را از سایر رقبا متمایز کرد. (کوین کلر۲۰۰۸)
شرکت H.J.Heinz با ایجاد برند Heinz به دلیل تمرکز بر نوآوری محصول و استفاده از فعالیت های پیشبرد فروش توانست به سرعت جایگاه مناسبی را در بازار بیابد. Coca-cola به سبب تلاش های مدیر عامل خود -Asa candler – و تاکید بر رشد و توسعه ی شبکه فروش قدرتمند به برندی ملی تبدیل شد. (کوین کلر۲۰۰۸)
تولیدکنندگان داخلی در امریکا در آن مقطع زمانی گاه با مقاومت هایی از سوی مشتری ها، خرده فروشان، عمده فروشان و یا حتی کارکنان داخلی خود مواجه می شدند. به همین دلیل، این شرکت ها با استفاده سیاست های ((کشش و رانش)) تلاش می کردند تا مصرف کننده و فروشندگان را راضی نگه دارند . میزان پذیرش برندهای خود را در سراسر امریکا افزایش دهند. مصرف کنندگان با دریافت نمونه ی کالاها، بهره مندی از تخفیفات یا دریافت بروشورهای آموزشی محصول و تماشای تبلیغات سرگرم کننده به برند جذب می شدند. خرده فروشان نیز با ارائه ی نمونه محصول در فروشگاه ها و اجرای برنامه پیشبرد فروش و پشتیبانی شرکت راضی می شدند. (کوین کلر۲۰۰۸)
به تدریج و با رشد استفاده از علائم تجاری و برندها، استفاده از فعالیت های نادرست مرتبط با آن ها- نظیر انواع تقلید  یا جعل برند ها-نیز رواج یافت. اگرچه قوانین در این زمینه تا حدودی مبهم بود، اما بیش تر شرکت ها تلاش می کردند تا با ثبت بسته بندی و علائم تجاری از برند های خود محافظت کنند. سرانجام کنگره ی آمریکا با تصویب اولین قانون فدرال در زمینه علائم تجاری در سال ۱۸۷۰ ثبت نشان ها و علائم تجاری را از ثبت بسته بندی ها متمایز کرد. باتصویب این قانون همه ی شرکت ها موظف بودند، رونوشتی از مارک های خود را با شرح جزییاتی نظیر نوع کالا به همراه ۲۵ دلار وجه نقد به اداره ثبت علائم تجاری در واشنگتن ارسال کنند. تا سال ۱۸۹۰ بیش تر کشورها قوانین حفاظت از علائم تجاری را تصویب کردند و به این ترتیب برندها، بسته بندی ها، طراحی ها و سایر جزییات مربوط به محصول به عنوان دارایی های منحصر به فرد هر شرکت محافطت شدند. (کوین کلر۲۰۰۸)